واپس گراییِ «ایرانی- آریایی» آیینۀ روبروی بنیادگرایی اسلامی است

Farsi- Deutsch

گزیده ای از مقاله «ویروس کوروش بزرگ»- نشریه آتش ۶۱، آذر ۱۳۹۵

عده ای از مردم در واکنش به ایدئولوژی حاکم، شیفتۀ ایدئولوژی باستان گرایی و آریایی گری شده اند و برای زینت گردن یا کلاه خود از پلاک های فَرّوَهر استفاده می کنند۰ اما این ها به همان اندازه علامت های اسلامی، نماد خرافه پرستی و جهل هستند۰ گفتمان ایدئولوژیک باستان گرایی و آریایی گری، به همان اندازه شیعه گری منسوخ و پوسیده است۰ در سال ۱۳۵۷ نیز شیعه گری در واکنش به رژیم شاه رواج یافت و اسارت فکری فاجعه باری را به بار آورد۰ در زیر گزیده ای از مقاله «ویروس کوروش» از نشریه آتش شماره ۶۱ را می خوانید که این تفکر مسموم و اسارت بار را به چالش می کشد۰

احتمالاً درصد ناچیزی از مومنان «کورش بزرگ» در جریان هستند که دانسته‌های علم تاریخ از واقعیت زندگی او بیش از چند سطر نیست و مورخ یونانی گزنفون (۴۳۰-۳۴۵ ق م) بیش از یکصد سال پس از مرگ کورش، بر اساس رویدادهای زمانۀ خودش، یک تصویر افسانه‌ای از او در اثر داستان‌گونه‌اش کورش‌نامه(cyropaedia) خلق‌کرد۰ در اواخر دورۀ قاجار برخی از روشنفکران، تسلط اسلام بر ایران را علت عقب‌ماندگی جامعه و فرهنگ دانستند و بانی آن را حملۀ اعراب و سقوط ساسانیان۰ از این رو با رویکرد عرب‌ستیزانه به بافتن افسانه‌های دیگری از تاریخ هخامنشیان و دیگر سلسله‌های ایران پیش از اسلام پرداختند۰

با روی‌کارآمدن رضا‌خان و تشکیل دولت مدرن نیمه‌مستعمراتی در ایران، جعل تاریخ و افسانه‌پردازی در مورد «شکوه و عظمت» ایران باستان پشتوانۀ مالی و ایدئولوژیک دولتی نیز پیدا کرد۰ این دولت مدرن و سلسلۀ تازه تأسیس پهلوی ضمن انکار هویت تاریخی و فرهنگی ملل غیر‌فارس ساکن ایران و سرکوب آنها، نقشۀ هویت‌سازی ملی-باستانی بر اساس افسانۀ «نژاد آریایی» و دیگری ستیزیِ ضد‌عرب و ضد‌ترک را به‌پیش ‌بردند۰ این پروژه تا پیش از شهریور ۱۳۲۰ تحت تأثیر رشد گرایشات فاشیستی و نژاد‌پرستانه در اروپا (به ویژه نازی‌های آلمان) بود و تا سقوط رژیم پهلوی ادامه یافت۰ افسانۀ غیر واقعی و غیر تاریخی «منشور حقوق بشر کورش» نیز محصول جعلیات و توهمات حکومتی دولت پهلوی در همین دوران بود۰با شکست انقلاب ۵۷ و روی کار آمدن جمهوری اسلامی، اگر چه ستم ملی به عنوان یکی از ویژگی‌های دولت طبقاتی در ایران همچنان ادامه یافت، اما گفتمان ایدئولوژیک دولتی از باستان‌گرایی و آریائیسم به اسلامیسم و شیعه‌گرایی تغییر کرد و حداقل برای یک دهه کورش‌پرستی از تریبونهای رسمی دولتی تبلیغ نشد۰ اما گرایش به نمادها، اسامی و رویدادهای ایران باستان در میان بخشهایی از مردم خصوصاً خرده‌بورژوازی شهری گسترش پیدا کرد. کم کم گردنبندهای فَرّوَهر، اسامی شاهان ایران باستان و شخصیتهای شاهنامه، جشنهایی مثل سده، تیگران، مهرگان و غیره به ادبیات و زندگی روزمره مردم راه‌پیدا‌کرد۰ تا جایی که گفته شد به جای ولنتاین، روزی به نام سپندارمزگان به عنوان روز عشق جشن گرفته شود۰

اگر چه بخشی از شیفتگان این نو باستانگرایی با هدف ضدیت با جمهوری اسلامی و ایدئولوژی دینی‌اش به حلوا حلوا کردن افسانه‌های هخامنشی و ناسیونالیستی پرداختند، اما حتی جمهوری اسلامی هم پتانسیل‌های این لقمۀ چرب برای بافتن یاوه و خزعبل در سردواندن مردم را دریافت و یک بار در طرح «مکتب ایرانی» دوران احمدی نژاد سعی کرد معجون کورش با محمد و رستم با علی بن ابی طالب را تست کند۰ بوی گند این معجون چند سال بعد در حمایت بخشی از جوانان کورش‌پرست از جنایت‌های قاسم سلیمانی در سوریه و عراق فراگیر شد و بهزاد پکس در آهنگ رپ «عرب‌کُش» به نمایندگی از این نسل جدید نئو‌نازی‌های ایران خواند «گربۀ وحشیۀ دنیا رو ببین حرفشه همه جا/ قاسم سلیمانی داره که یه ارتش همه جا/ اینجا ایرانه احمق، بوی خون میده خاکش/ اینجا سپاه کورُشه نه گروهک داعش/ قسم به خلیج پارس اسمتو از دُم میبُریم/ کنار قبر کورش همه رو گردن میزنیم۰.

به راستی که تقدیس و تکثیر چنین حجمی از جهل و جفنگیات، ترسناک است۰ برای ذوب‌شدگان در عشق «کورش بزرگ»، ویرانه‌های پاسارگاد و تخت جمشید نقش کعبه و قبرستان بقیع را بازی می‌کنند و همه چیز برای جور کردن یک فقرۀ دیگر از غرور کاذب و توهم خودبزرگ‌بینی و بیراهه فراهم‌شده‌است۰ یاوه‌ها و خزعبلات این واپس‌گرایی و مذهبِ «ایرانی آریایی» جدید قرار است به مردمی حس «شکوه و عظمت» را بدهد که در سخت‌ترین شرایط فقر و فشار‌اقتصادی و سرکوب و خفقان سیاسی، شبانه‌روزشان به حسرت و تاریکی آغشته شده‌است۰ لشکر جوانان بی‌آینده و بدون شغلی که به جای درک این واقعیت که چگونه نظام بین‌المللی سرمایه‌داری از نیویورک تا آنکارا و از ریاض تا تهران بیکاری و فلاکت و جنگ را تولید کرده‌است، در گورستان تو خالی پاسارگاد، توهم «قدرت و رفاه» در سایۀ «تخمگان» و «نژادگانی» از «نسل کورش» را در سر می‌پرورانند و شعار می‌دهند: «ما آریایی هستیم/ عرب نمی‌پرستیم» و یا «هر چه بلا است، از عربا است»۰ آن هم در مجاورت مناطق عرب‌نشینی که جز فقیرترین و محروم‌ترین نقاط ایران هستند و روشنفکران جوانش به جرم تشکیل انجمن‌های فرهنگی و ادبی اعدام می‌شوند۰.

زنانی که به جای درک واقعیت روابط بین‌المللی که بدن و شخصیت زن را در سایۀ سود و انباشت سرمایه از قلب اروپا و آمریکا تا خاورمیانه و شمال آفریقا به عرصۀ تجاوز و تجارت زن‌ستیزان تبدیل کرده‌است، در بیابان پاسارگاد به دنبال قبر کاساندان یکی از چندین و چند همسر و سوگولی کورش می‌گردند۰ بعید است حتی یک نفر از آنان بداند که طبق قوانین زرتشتی ایران باستان، زنان در ایام دشتان (عادت ماهانه) نجس قلمداد‌شده و اگر زن، کودک مرده‌ای به‌دنیا ‌آورد، نخستین خوراکش شاش گاو‌نر و خاکستر است و اگر آب نوشید باید ۴۰۰ تازیانه بخورد۰ (وندیداد. فرگرد پنجم. بند ۴۵ تا ۵۸و فرگرد هفتم. بند ۷۰ )

فعالین سیاسی و صنفی جنبش کارگری و جنبش معلمان که به جای بردن علم کمونیسم و ایدئولوژی و اخلاقیات رهایی‌بخش کمونیستی به درون توده‌های مردم، در برهوت پاسارگاد سرگردان شده و دوش به دوش مبلغین نژادپرستی پان‌آریایی ایستادند. آیا فعالین جنبش کارگری و معلمان حاضر در شوآف ارتجاعی ۷ آبان به قافلۀ گُم‌کرده راه مردم جمع شده در پاسارگاد گفتند که همچون ایرانِ جمهوری اسلامی که تحصیل کودکان افغان ممنوع و طبق آمار دولتی در اثر فقر سه میلیون و دویست هزار کودک از تحصیل باز‌مانده‌اند، در جامعۀ طبقاتی ایران هخامنشی و ساسانی هم مردمان طبقات پائین و زحمت‌کشان و دهقانان از تحصیل محروم بودند و درصد کمی از جامعه امکان خواندن استوانۀ کذایی کورش را داشتند و اصلا استوانه نه برای آنان و خطاب به آنان که برای خدای شاهان، روحانیون، اربابان و سپاهیان نوشته شده بود؟«کورش بزرگ»، این «پدر» نژاد‌پرستان پان‌ایرانیست و ناسیونالیست، کورش نئونازی‌های وطنی، کورش نفرت‌انگیزِ دیگری‌ستیزانِ ضد‌عرب و ضد‌بشر، این بت و گوسالۀ ‌سامری دین جدید نژادی-ملی را باید در هم کوبید و رسوا کرد۰

این کورش و قبرستان و گنبد و بارگاهش نه یک شخصیت خنثی تاریخی و یک بنای تاریخی قدیمی، بلکه نماد آیین

ارتجاعی و واپس‌گرایی است که رو به گذشته، به توهم، به خرافه، به نژاد‌پرستی و دیگری‌ستیزی و سلطه‌طلبی و بی‌راهه‌ها دارد۰ ویروس «کورش بزرگ» و بی‌راهه‌های کورش‌پرستان، بازگشت به گذشته است۰ به رهایی بشریت فکر کنیم، به آینده، به کمونیسم و به فردا۰

از نشریه ـ آتش شماره ۶۱. آذر ۱۳۹۵ به قلم سیامک صبوری

Deutsch

Rückwärtsgewandte Mythen – Kritik an Archaismus, Ariertum und dem Kult um Kyros den Großen

von Siamak Sabouri, Atash Magazine, Ausgabe 61, Dezember 2016

Als Reaktion auf die herrschende ideologische Ordnung wenden sich manche Menschen dem Archaismus und einem verklärten Bild des Ariertums zu. In ihrer Faszination für vergangene Zeiten tragen sie monarchistische Symbole als Schmuck – etwa als Halsketten oder auf Hüten –, ohne zu erkennen, dass diese ebenso für religiöse Symbolik, Aberglauben und Ignoranz stehen. Der ideologische Diskurs des Archaismus und des Ariertums ist dabei ebenso überholt und korrupt wie der Schiismus selbst. Auch der Schiismus wurde 1979 zur Reaktion auf das Schah-Regime und führte zu einer verheerenden intellektuellen Gefangenschaft.

Nur ein kleiner Teil der heutigen Anhänger Kyros des Großen weiß, dass unser Wissen über sein tatsächliches Leben äußerst begrenzt ist. Der griechische Historiker Xenophon erschuf mehr als ein Jahrhundert nach Kyros’ Tod in der „Kyropädie“ ein idealisiertes Bild, das weniger auf historischen Fakten als auf den politischen Bedürfnissen seiner Zeit beruhte.

Bereits in der späten Kadscharenzeit begannen einige Intellektuelle, den Islam – besonders infolge der arabischen Eroberung und des Untergangs der Sassaniden – als Ursache für die kulturelle Rückständigkeit Irans zu deuten. Daraus entstand ein antiarabischer Diskurs, der idealisierte Geschichten über die Achämeniden und andere vorislamische Dynastien hervorbrachte.

Mit Reza Khans Machtübernahme und der Etablierung eines modernen, halbkolonialen Staates wurde diese Mythologisierung des alten Iran vom Staat unterstützt – ideologisch und finanziell. Die neu gegründete Pahlavi-Dynastie unterdrückte die Identität der nicht-persischen Völker im Iran und verfolgte ein Projekt zur Schaffung einer einheitlichen „nationalen Identität“, basierend auf dem Mythos einer „arischen Rasse“ sowie antiarabischer und antitürkischer Ressentiments. Diese Politik wurde durch faschistische Strömungen in Europa – insbesondere in Nazi-Deutschland – zusätzlich befeuert und blieb bis zum Sturz des Regimes 1979 bestehen. Auch die sogenannte „Menschenrechtscharta von Kyros“ war ein staatlich konstruierter Mythos, eine ideologische Erfindung jener Zeit.

Nach dem Sieg der Islamischen Revolution wandelte sich der ideologische Diskurs des Staates: Anstelle von Ariertum und Archaismus trat der Islamismus, der Schiismus dominierte das neue Narrativ. Der Kult um Kyros verlor für ein Jahrzehnt seinen Platz in der offiziellen Politik, lebte jedoch im urbanen Kleinbürgertum weiter. Namen, Symbole und Rituale aus der vorislamischen Zeit – wie Farvahar-Ketten oder das Fest Mehregan – fanden zunehmend Einzug in Alltag und Literatur. Man begann sogar, den Valentinstag durch das altpersische Sepandarmazgan zu ersetzen.

Einige Verfechter dieses Neoarchaismus nutzten nationale und achämenidische Mythen als Gegenerzählung zur religiösen Ideologie der Islamischen Republik. Doch auch das Regime selbst erkannte bald das ideologische Potenzial dieser Strömung: Unter Ahmadinedschad wurde etwa im Projekt der „Iranischen Schule“ versucht, Figuren wie Kyros mit islamischen Symbolen zu verschmelzen – Muhammad mit Kyros, Rustam mit Ali ibn Abi Talib. Der ideologische Wirrwarr mündete schließlich in einer bizarren Mischung aus Nationalismus, Militarismus und Islamismus – etwa in der Unterstützung einiger Kyros-begeisterter Jugendlicher für Qasem Soleimanis brutale Interventionen in Syrien und im Irak.

Rapper wie Behzad Pax formulierten diese Haltung offen – in Liedzeilen, die Kyros mit militärischer Stärke, Hass auf Araber und nationalistischem Stolz verknüpfen. Pasargadae wurde in dieser Ideologie zu einem Wallfahrtsort, der die Funktion von Kaaba und Baqi-Friedhof übernahm – ein symbolischer Mittelpunkt für eine neue Religion aus Nationalismus, Aberglauben und Größenwahn.

Dieser Rückfall in alte Mythen soll den Menschen im heutigen Iran – geplagt von Armut, Unterdrückung und Perspektivlosigkeit – ein falsches Gefühl von Größe und Würde geben. Anstatt die wahren Ursachen für soziale Not in einem globalen kapitalistischen System zu analysieren, versammeln sich arbeitslose Jugendliche am Grab von Kyros, um von nationaler Größe zu träumen. Sie verkünden Parolen wie „Wir sind Arier, wir beten keine Araber an“ – ausgerechnet in Regionen, in denen arabischstämmige Bevölkerungsgruppen leben, die unter extremster Armut leiden und deren Intellektuelle hingerichtet werden, nur weil sie sich kulturell organisieren.

Frauen, die den Machtmechanismen hinter ihrer Unterdrückung nicht auf den Grund gehen – etwa im globalen Kapitalismus, der Frauen weltweit objektiviert – pilgern nach Pasargadae, um nach dem Grab von Kyros’ Konkubine Kasandan zu suchen. Kaum eine von ihnen weiß, dass Frauen im alten Iran laut zoroastrischer Gesetze während ihrer Menstruation als „unrein“ galten, bei Totgeburten Stierurin und Asche essen mussten und für den Konsum von Wasser Auspeitschungen drohten (vgl. Vandidad, Fargerd V & VII).

Statt der Bevölkerung wissenschaftliche Bildung oder gar die befreiende Theorie des Kommunismus näherzubringen, verlieren sich selbst einige politische und gewerkschaftliche Aktivisten in der symbolischen Wüste von Pasargadae. Sie schweigen über die Tatsache, dass auch im Achämenidenreich nur eine kleine Elite Zugang zu Bildung hatte – während die Masse von Arbeitern und Bauern ausgeschlossen blieb. Der Kyros-Zylinder richtete sich nicht an sie, sondern an Könige, Priester, Militärs und Eliten.

„Kyros der Große“ – das Idol nationalistischer Rassisten, der „Vater“ des paniranischen Chauvinismus, das Symbol antiarabischer und antihumanistischer Ideologie – ist kein neutraler Held der Geschichte. Sein Kult ist ein Ausdruck religiös-ideologischer Verblendung. Es ist unsere Aufgabe, dieses Symbol zu entmystifizieren.

Was wir brauchen, ist keine Rückkehr in eine imaginierte Vergangenheit voller Aberglauben und Rassismus, sondern ein Blick nach vorn – zur Befreiung der Menschheit, zur Zukunft, zum Kommunismus und zum Morgen.