مبارزه زنان افغان برای آزادی و دموکراسی هرگز شکست نخواهد خورد
http://pz.rawa.org/pz/rawa/40-statement/829-rawa-statement-on-anniversary-of-us-nata-ocuppation.html
امریکا و ناتو بعد از بیست سال جنگ و قتلعام دههاهزار افغان بیگناه و سپردن افغانستان با ۸۵میلیارد دالر اسلحه و تجهیزات نظامی به چاکران طالبی شان، سخن از «ناکامی استراتژیک» در افغانستان میزنند. امروز افغانستان فاجعهبارتر از سال ۲۰۰۱ در چنگال تروریزم، بربریت، مافیای موادمخدر، مداخلات بیگانگان و مصایب جانسوز دیگر اسیر بوده و با فروپاشی اقتصادی، فقر و بینوایی و فرار جمعی شهروندانش مواجه است. در این میان وضعیت زنان افغانستان تحت خفقان و قیدوبندهای قرونوسطایی طالبان دردناکتر از همه است. اما اعتراضات شجاعانه زنانِ کابل و چندین ولایت در نخستین روزهای حاکمیت طالبان و ایستادگی باشکوه شان در برابر تفنگداران خوفناک این گروه نشان داد که هرگز قادر نخواهند شد زنان افغان را مثل دور اول حاکمیت شان در زنجیرهای استبدادی خویش اسیر نگهدارند.
«جمعیت انقلابی زنان افغانستان» (راوا) در آغاز اشغال افغانستان توسط امریکا و ناتو وقتی ستمپیشگان جهادی را دوباره عطر و پودر زده به کرسی نشاندند، طی اعلامیهای (۱۷حوت ۱۳۸۰- ۸ مارچ ۲۰۰۲) هشدار داد که دور جدید سیهروزی افغانستان فرا رسیده است:
«ما بر آنیم كه با تكیه روی یك باند بنیادگرا نمیتوان به جنگ با باند دیگر بنیادگرا رفت. امریكا با به كار گرفتن „ائتلاف شمال“ و تطمیع و تجهیز جنگسالارانی معین در واقع به تیز كردن دندان كثیفترین دشمنان ملت ما میپردازد و این همان سیاست ستمكارانهای است كه متاسفانه امریكا از ۲۰ سال به اینسو دنبال میكند.
ضمنا ما معتقدیم كه طالبان و القاعده را صرفا با عملیات نظامی نمیتوان نابود كرد. طالبان و القاعده جبههای تنها نظامی و مالی نه بلكه جبههای فكری هم هست. تا زمانی كهاندیشه طالبی و اسامهای وجود دارد، هر وقت ممكن است شاهد بربریزم آنان چه در افغانستان و چه در كشورهای دیگر بود.
„راوا“ به نوبه خود تاكید داشته كه به جز مردم افغانستان هیچ قدرتی به داد ما نمیتواند و نخواهد رسید و در تاریخ هم دیده نشده كه كشور یا كشورهای خارجی برای ملتی آزادی ببخشند كه خود از عوامل اسارت و تیرهروزی آنان در دست بنیادگرایان بودهاند.»
عدهای از روشنفکران امریکاپرست که سوار بر موج عظیم تبلیغاتی، وجیزه «تبدیل افغانستان به جاپان دوم» را نشخوار میکردند، ما را به «منفیبافی»، «سازمانی که هیچکس را قبول ندارد»، «چسبیدن به گذشته» و غیره متهم ساختند، اما بعد از بیست سال خیانت و کشتار، اکثر همان بدخواهان «راوا» وقتی با خروج اشغالگران در گیرودار فرار ذلتبار از طریق میدان هوایی کابل یتیم و بیسرنوشت رها گشتند، یکباره به منتقدان امریکا و سیاستهایش بدل گشتهاند!
مقامات امریکایی هر یک از «غافلگیر» شدن در سقوط کابل سخن گفتند، اما واقعیت اینست که همه چیز طبق برنامه آنان پیش رفت. امریکا منطبق بر سیاست همیشگیاش، بیست سال تمام بازی موش و پشک را با این جانیان پیش برده و طالبان را برای روز مبادا حفظ و تقویت کرد. آزادی چند تن از سران طالب از گوانتانامو، حذف نام تعدادی شان از لیست سیاه ملل متحد، گشایش دفتر رسمی و جابجایی محترمانه سران آنان در دوحه و امضای معاهده مخفی، رهایی ۵۰۰۰تن از خطرناکترین قاتلان از زندانهای افغانستان، باج دادنها و بخشیدن مشروعیت جهانی به این تروریستهای ددمنش و غیره، مقدمهای برای نصب آنان در کابل بوده و منجر به رسمیت و بالا رفتن مورال جنایتکاران طالبی در تشدید جنگ و کشتار گشت. ولو اشرف غنی و اطرافیان فاسدش به آن صورت خفتبار فرار نمیکردند، بازهم همین سرنوشت غمبار انتظار مردم ما را داشت.
در جریان مذاکرات دوحه، رسانههای غربی و دلقکان تیم دولت فاسد غنی که مشمول پلیدترین و منفورترین چهرهها بود، تلاش نمودند طالبان را «تغییریافته» جلوه دهند. فوزیه کوفی برای فریب افکار عامه تا آنجا پیش رفت که اعلام نمود «دیدگاه طالبان نسبت به زنان تغییر کرده و آنها برنامههای خوبی برای زنان افغان دارند.» زلمی ذلیلزاد که همیشه نقش خاینانهای در ملوث ساختن افغانستان به ویروس بنیادگرایی ایفا نموده، با ظاهر شدن در رسانههایی چون طلوع منتهای تلاش را برای شیریننمایی طالبان انجام داد و اخیرا همسر شریرتر از خودش، شریل بینارد را نیز به کمک گرفت که طی مقالهای در «نیشنل انترست» (۲۴ اگست ۲۰۲۱) به دفاع بیشرمانه از طالبان پرداخته و با سرپوش گذاشتن بر حقایق تلخ و سرهمبندی «فاکت»های دروغین، این خونخواران را در هر زمینهای «تغییریافته» و دلسوز مردم معرفی نمود.
فرضا همه و بخصوص زنان افغانستان بربریت و انتحار و انفجار و قتلعامها و عوامل آن را فراموش کنند، طی کمتر از دو ماه حاکمیت خونبار دستپروردگان آی.اس.آی، با گوشت و پوست احساس کردند که مورد خیانت قرار گرفته و «تغییر» طالبان فقط در حمله وحشیانهتر شان بر زنان، آزادیهای فردی، تعلیم و تربیه، علم و هنر، رسانهها و مطبوعات و جنایت نسبت به اقلیتهای قومی مشهود است و بس. همان گونه که قابل پیشبینی بود در کابینه و پستهای دولتی شان جز ملا و مولوی و شیخ و قاری تربیتیافته فابریکههای انتحارپروری پاکستان، که نامهای اکثریت شان در لیست سیاه ملل متحد جا داشته، دیده نمیشود، چیزی که تمسخر مردم را در شبکههای اجتماعی نیز به دنبال داشت. چگونه ممکن است یک نیروی وابسته به بیگانگان که با همه مظاهر یک جامعه مدرن و انسانی دشمنی خونی دارد، یکشبه «تغییر» کرده نجاتدهنده ملت گردد؟
اما از جانب دیگر امریکا و اکثر دولتهای غربی و منطقه در پی برقراری مناسبات با رژیم طالبان بوده فقط ساختن «دولت همهشمول» را یکی از شروط اساسی به رسمیت شناختن «امارت اسلامی» عنوان میکنند. طالبان با افکار عصر حجری و عملکردهای سبعانه شان هرگونه دولتی بسازند در آخرین تحلیل دشمن دموکراسی و زنان و ناقض ابتداییترین حقوق انسانی خواهد بود. پس درخواست «دولت همهشمول» از این بربرصفتان مثل طلب حوصله از گرگان هار هنگام دریدن طعمه شان است!
برای دولتهای غربی حفظ منافع استراتژیک شان نسبت به سرنوشت زنان و مردان افغانستان اهمیت به مراتب والاتر داشته به این جهت حاضر به هر معامله ننگین با رژیم ضدبشری طالبان اند. آنان بیم دارند که مبادا میدان افغانستان و گنجهای زیرزمینی آن کامل در چنگال پاکستان، چین، روسیه، ایران و دیگر رقبا قرار گرفته از این خوان بیبهره بمانند.
خواست ما از نیروهای آزادیخواه، ضدجنگ و صلحدوست امریکا و سایر کشورهای غربی اینست تا در کنار مردم افغانستان ایستاده نگذارند که باز هم بخصوص زنان نگونبخت این سرزمین طعمه سیاستهای ضدبشری قدرتهای امپریالیستی گردند.
پنتاگون و ناتو طی دو دهه گذشته برای بخشیدن روپوش «انساندوستانه» به اشغال و تروریستپروری و جنایات شان در افغانستان، از نام زن افغان تحت شعارهای فریبنده سوءاستفاده رذیلانه نمودند؛ مشتی از زنان مزدبگیر را منحیث زینتالمجلس هرجا پیش کشیدند؛ عدهای را در پستهای دولتی نصب کردند و بدین طریق با فریفتن ملتهای خود، حضور و مصارف گزاف نظامی را موجه وانمود ساختند؛ زنان وجدانخفته ضدزن را با دادن جوایز و القاب گوناگون در رسانههای طراز اول علم کردند تا در مدح مزایای حضور نظامی امریکا و «دستاوردها» طوطیوار سخن گویند و…. اما در دو دهه گذشته در زندگی میلیونها زن بینوای افغان نهتنها تغییری نیامد که میزان وحشت و ستم و سوءاستفاده جنسی از زنان بصورت هولناکی بالا رفت و شاهد تکاندهندهترین و خونبارترین سفاکیها در برابر زن بودیم.
تاریخ بیست ساله افغانستان مکررا ثابت نمود کشوری که به یک قدرت بیرونی و بخصوص امریکا اتکا نماید با سرنوشت فاجعهبار افغانستان مواجه میگردد. خلاف آن چه طی این همه سالها تمامی روشنفکران جیرهخوار و مزدور با عشق آتشین به این امپراتوری دروغ و جنایت، آن را نجاتدهنده مردم ما تبلیغ نموده در باب مزایای امضای «پیمان استراتژیک» با آن گلو دریدند. رنگین سپنتا منحیث دستپاک کرزی مخالفان امضای پیمان را وقیحانه «دشمنان منافع ملی» نامید، جاوید کوهستانی آن را «آب حیات برای افغانستان» خواند، داوود مرادیان مدعی شد که «این پیمان به ما زمینه پرواز میدهد» (راستی هم زمینه پرواز داد ولو به قیمت سقوط چند تن در جریان پرواز از طیارههای امریکایی!)، داوود سلطانزوی مفهوم استقلال در قرن ۲۱ را به تمسخر گرفته گفت «باید متحدین قدرتمند داشته باشیم که ثبات سیاسی، اقتصادی و نظامی پیدا کنیم»! (و امروز از برکت همین «ثبات» پادو شاروال طالبی کابل است!)، ملک ستیز از «تامین امنیت»، «بازسازی و نوسازی زیرساختهای افغانستان توسط امریکا»، «حکومتداری خوب و تامین دموکراسی و حقوق بشر» منحیث پیامدهای امضای پیمان با آب و تاب سخن گفت، لینا روزبه در برابر عمل شجاعانه خانم بلقیس روشن که با بلند کردن شعار «پیمان با امریکا وطنفروشی است!» در لویه جرگه صدای مردمش گشت، به غیض آمده آن را «کار ابلهانه» و «کسب نام و نشان» نامید و مثالهای فراوان دیگر. آیا در این عناصر شمهای از وجدان مانده تا امروز در برابر مردم از آن اظهارات عقآور و امریکانوازی شان اظهار ندامت کنند؟
خروج امریکا از افغانستان به دلیل «شکست نظامی» در افغانستان نه بلکه ناشی از ضعف و افول تدریجی این ابرقدرت و مشکلات شدید درونی آن است. وقتی طالبان عملا تامین امنیت پایگاهها را به دوش گرفته بودند و مقامات کاخسفید اعلام میدارند که طی ۱۸ماه پایانی حضور نظامی هیچ سرباز شان در جنگ افغانستان کشته نشده است، پس از کدام «شکست» باید سخن گفت؟ واقعیت اینست که طی چند سال گذشته با شکست مفتضحانه سیاستهای امپریالیستی در سوریه، ناتوانی فاجعهبار در مواجهه با کرونا، رسیدن سقف قروض دولتی به رقم نجومی ۲۸.۵تریلیون دالر، جنبش خشماگین سیاهان، هیولایی به نام ترامپ و رسوایی اشغال «کپتلهل» توسط هوادارانش وغیره جریاناتی بودند که پوسیدگی این «ببر کاغذی» را روشنتر به جهان هویدا و بحران این امپراتوری را حادتر ساخت. سردمداران کاخ سفید مجبور گشتند تا «طولانیترین جنگ تاریخ امریکا» را که هزینههای گزافی در بر دارد پایان داده به مسایل درونی بیشتر تمرکز دهند. البته امریکا کامل از افغانستان دست نشسته و با شیوههای گوناگون تلاش خواهد کرد اینجا کماکان مرکز تروریزم و بدامنی باقی مانده و منافع رقبایش ضربه بیند.
با توجه به تحلیل وضعیت فاجعهبار کنونی، افغانستان روزهای دردناک و سیاهی را در انتظار دارد. امریکا و ناتو از حالا برای جابجایی گروههای تروریستی دیگری چون داعش زمینهسازی کرده و اعلام داشتند که حملات طیارات بیسرنشین شان ادامه خواهد داشت که طبیعتا قربانیان اصلی آن همچو گذشته مردم عام و بیگناه ما خواهند بود. رژیم آزادیکش ایران نیز از مزدورپروری، گسیل فاطمیون و تروریستهای دیگر و راهاندازی جنگ مذهبی در وطن ما غافل نخواهد ماند. متقابلا طالبان در برآورده ساختن کوچکترین خواستهای جامعه ناتوان بوده و فقط بخاطر سرکوب معترضان و کنترول پوشش زنان و اندازه ریش مردان اداره امربالمعروف خود را تقویت خواهند بخشید.
طالبان هرچند برنده قدرت شدند، اما در اذهان مردم جایی نداشته جز با اتکا بر تفنگ و فاشیزم قادر نخواهند بود حاکمیت نمایند. ملتی را که دیگر به مزایای کسب علم پی برده چشم و گوش شان از طریق رسانهها و شبکههای اجتماعی تا حدی به پیشرفتهای جهان باز گردیده است، نمیتوان برای مدت طولانی در زنجیرهای جهل و قوانین عصرحجری محصور نمود. ثانیا جویبار خونی را که اینان طی دو سه دهه گذشته جاری نمودند، هرگز فراموش ملت نخواهد شد. با توجه به جو تنفر عمیق و اعتراضات زنان که قربانیان اول این جانیان اند، مبارزات آزادیخواهانه، خیزشها و قیامهای مردمی با رهبری غیروابسته در نقاط مختلف افغانستان علیه این غلامان بیگانگان حتما سربرآورده، آرزوی حاکمیت بیدردسر این سفاکان هرگز متحقق نخواهد شد.
خروج اشغالگران امریکایی و ناتو و فرار دستپروردگان و غلامانش گر چه با رویکار آمدن رژیم سیاه طالبی همراه بود، اما در طولانیمدت زمینههای مناسبی را برای اوج نوین جنبش عدالتخواهانه مهیا خواهد ساخت تا عناصر و نهادهای متعهد و دموکراسیخواه بتوانند از آن به سود مبارزه ضدبنیادگرایی و ضدامپریالیستی بهره جویند. جهادیهای خاین همجنس طالبان که از جمله عوامل اصلی تیرهبختی امروزی جامعه اند هرچند با نداشتن پایگاه مردمی فوری بادهوا گشتند، اما از سوراخهایشان درحالیکه برای ساخت و پاخت با «امارت» لحظهشماری دارند، مزورانه شعار «مقاومت ملی» میدهند که باید ماسک شان را دریده نگذاشت با توطئه و عوامفریبی بر شانههای زخمی ملت سوار گردند.
در شرایطی که موج ناامیدی و فرار بخصوص میان جوانان و روشنفکران چیره گشته است، «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» از تمامی افراد و نیروهای ملی، آزادیخواه و انقلابی میطلبد تا با پیوستن به عرصه مبارزه و استفاده از کوچکترین روزنههای کار عملی در داخل افغانستان و قبول خطر، نقش شان را در التیام زخمهای عمیق جسم و جان وطن ادا نموده در تهییج و بسیج تودههای بهجانرسیده صادقانه پیکار نمایند. آنانی که با هر بهانهای از این امر حیاتی طفره میروند، در برابر تاریخ شرمسار خواهند بود.
«جمعیت انقلابی زنان افغانستان»
۱۵ میزان ۱۴۰۰ – ۷ اکتوبر ۲۰۲۱Tags: شماره مسلسل ۷۱