انکشاف اقتصادي ايران وامپرياليسم انگلستان
استالينيسم و مائويسم، دو ايدهئولوژي بورژوايي، بدون لحظهيي درنگ همواره
بايد مورد نقد راديکال مارکسي قرار گيرند تا کارکرد رسواي آنها افشا گردد،
زيرا اين تنها راهي است که چپ جهاني (منظور چپ کارگري و انترناسيوناليستي
است) ميتواند، در مقابل بيش از يک قرن آوار و خرابي ناشي از اين دو
ايدهئولوژي، سر بلند کند و آلترناتيوي کارگري خود را به ظهور عيني برساند. در
اين ميان لازم و ضروري است که ابتدا نمايندهگان ايراني آنها مورد نقد بيرحمانه
چپ کارگري قرار گيرند.
به منظور مبارزه با فاسدترين حزب تاريخ معاصر ايران، جرثومه فساد و تباهي،
«حزب توده»، اثر ديگري از برجستهترين نظريهپرداز و تئوريسين حزب کمونيست
ايران، سلطانزاده، باز نشر مييابد، تا آثار مخرب و زيانبار نشر يافته توسط اين
حزب، در مدت عمر سرتاسر ننگين و شرمآورش، خنثا گردد، زيرا آنها در اين
دوران سپري شده، تلاشي موفقيتآميز، در پنهانکردن حقايق، جعلکردن
واقعيتها و وارونه جلوهدادن حيلهگرانه آنها، داشتهاند. و نيز بيش از هشتاد سال
نقش موثر در بايکوتکردن آگاهانه سلطانزاده، داشتهاند. نسل جوان فارسي
زبان امروز بايد سران گذشتهو کنوني اين حزب را رسوا را بهتربشناسند.
خسرو شاكري مينويسد آوتيس سلطانوويچ ميکاييليان، که بنام سلطانزاده
شناخته ميشود (۱۸۸۹ – ۱۹۳۸ ميلادي)، از نظريهپردازان حزب کمونيست ايران
است. او در مراغه (در استان آذربايجان شرقي) و در خانوادهيي فقير، که حاصل
ازدواج يک مسلمان و يک مسيحي بود، به دنيا آمد. پدرش، سلطان، يک نجار
مسلمان، و مادرش، مريم، رختشويي مسيحي بود. آنان زمان زيادي با هم زندهگي
نکردند. زماني که آوتيس به سن مدرسه رفتن رسيد پدر و مادرش از هم جدا شده
بودند.
او پس از آن به يک مدرسهي ارمني محلي رفت. از آنجا که مادرش توان
تامين هزينه تحصيل او را نداشت، او پس از پنج سال تحصيل در شهراش، به
مدرسهي ارمنيان در جماران فرستاده شد که وابسته به مرکزيت کليساهاي
ارمنيان به نام اچميادزين است و در نزديکي ايروان قرار دارد. او در پرسش
نامهيي که براي حزب کمونيست شوروي پر کرد، خود را يک «انقلابي
حرفهيي»و «پسريک رختشوي» معرفي کرد.
او بعد از فارغ التحصيلي از آن مدرسه علوم ديني در ارمنستان به جنبش
کارگري قفقاز پيوست و عضو شاخهي بلشويکي حزب سوسيال دموکرات
کارگري روسيه شد. برخي منابع تاريخ عضويت او را ۱۹۰۹ ،و برخي ديگر
۱۹۱۲ ذکر ميکنند. او از سال ۱۹۱۷ در فعاليتهاي اتحاديههاي کارگري
حضور داشت. زماني که در سنپترزبورگ بود، در انقلاب روسيه شرکت
جست.
پس از انقلاب اکتبر، در دولت شوروي مشغول به کار شد. در سال ۱۹۱۹،
مانند حيدر عمواوغلي، براي تشويق کارگران ايراني چون عضو حزب عدالت
(که بعدها به حزب کمونيست ايران تغيير نام داد) به آسياي مرکزي رفت. او در
آنجا از ميان مهاجران ايراني عدهيي را به عضويت در ارتش سرخ جلب کرد،و
سپس کنفرانس عدالت (آوريل ۱۹۲۰ (در تاشکند و کنگرهي حزب کمونيست
ايران در بندر انزلي (ژوئن ۱۹۲۰ (را سازماندهي کرد.
آثار نظري و سياسي او تا زمان کنارهگيري اجبارياش از حزب در سال ۱۹۲۲
خط فکري و عملي اصلي حزب را تشکيل ميداد. او شاخهي «تندروي» حزب را
رهبري ميکرد و خواستار اجراي فوري اصلاحات ارضي در استان گيلان چون
نخستين گام براي عملي شدن «انقلاب اجتماعي» در ايران شد. او با کساني که با
ميرزا کوچکخان همکاري ميکردند مخالف بود.
او رقيب سرسخت حيدر عمواوغلي در حزب کمونيست ايران قلمداد ميشد.
حيدر عمواوغلي او را به خاطرنداشتن پيشينهي مسلماني براي رهبري حزب مناسب
نميدانست. او يک نظريهپرداز انقلابي بود، بر عکس حيدر عمواوغلي که بيشتر
به جنبههاي عملي انقلاب ميپرداخت.
دستگاه تحت رهبري استالين او را از ردههاي بالاي حزب کمونيست ايران
کنار گذاشت و در بينالملل کمونيست هم سمتي به او داده نشد. او تا سال ۱۹۲۷
چون اقتصاددان براي نظام بانکي اتحاد شوروي کار ميکرد. در اين هنگام چرخش
تند مواضع در کمينترن زمينهي بازگشت او به حزب کمونيست ايران را فراهم
آورد. او اين حزب را از نو سازمان داد و تا زمان انحلال حزب به دست شورويها
در سال ۱۹۳۲ رهبري آن را بر عهده داشت.
در سال ۱۹۲۷ ،با توجه به سير رويدادها در ايران، واز همه مهمتر سقوط سلسله
قاجار و بهبود روابط شوروي با حکومت پهلوي، و نيز با توجه به چشمانداز نه
چندان اميدوارکنندهي انقلاب جهاني، او به «انقلابي دموکراتيک» متمايل شد و
هدفش را تاسيس «حکومت دموکراتيک کارگران ودهقانان» قرار داد.
دستگاه ايدهئولوژيک استالين در سال ۱۹۳۲ او را به «انحراف و ضديت با لنين»
متهم کرد و مورد توبيخ و سرزنش قرار داد. با اين حال، او تا سال ۱۹۳۵ به مبارزه
با کمينترن و ديوانسالاري شوروي ادامه داد. او در اين سالها کساني را که در
درون سيستم شوروي مسوول امور ايران بودند مورد انتقاد و سرزنش قرار داد. او
در ۱۶ ژوئيه ۱۹۳۸) ۲۵ تير ۱۳۱۷ (به «جاسوسي براي آلمان» متهم، و تيرباران شد،
اما در دوران حکومت نيکيتا خروشچف از اواعاده حيثيت به عمل آمد.
او در دومين (۱۹۲۰ ،(سومين (۱۹۲۱ (و ششمين (۱۹۲۸ (کنگرههاي کمينترن
به نمايندهگي حزب کمونيست ايران شرکت داشت، و ضمن مشارکت در بحثها،
از رهبران کمينترن، از جمله لنين و بوخارين انتقاد کرد.
سلطانزاده مقالات و کتابهاي متعددي پيرامون موضوعات مختلف نوشته
است، اما به دليل سرکوب و اختناق دوران استالين، آن آثار تا اواسط دهه ۷۰
ميلادي قرن بيستم، نسبتا“ ناشناخته مانده بود. آثار او دربارهي ايران و خاور زمين
کارهاي بديعي بودند و امروزه نيز منابع ارزشمندي براي مطالعه اوضاع سياسي و
اقتصادي ايران در اوايل قرن بيستم به شمار ميروند. او به زبانهاي ارمني، روسي،
۱ فارسي، آذري و آلماني تسلط داشت
.(بازنويس)
Du muss angemeldet sein, um einen Kommentar zu veröffentlichen.