رحم اجاره ای»، کالائی شدن زندگی«
http://www.8mars.com/single-blog.php?c=1312&Id=6395
نشریه هشت مارس شماره ۵۳
سحر منصور
در نظام زن ستیز جمهوری اسلامی، از هر آن چه که میتوانند برای به بردگی کشیدن زنان استفاده میکنند. اکثریت مطلق اتوریتههای مذهبی شیعه هم چون خامنهای موافق «رحم اجاره ای» هستند. توجیه خامنهای آن است که جهت جلوگیری از پاشیدن خانواده و مساله طلاق و مشکلات روحی، روانی کهعدم زاد و ولد در خانواده ایجاد میکند و برای خوشبختی خانواده، توسل به «رحم اجاره ای» مجاز است. به شرط آن که مسائل اخلاقی اسلام رعایت گردد، اما حتی اگر مجبور شوند که اسپرم مرد را مستقیما با تخمک «رحم اجاره ای» پیوند دهند، این نیز از طریق صیغه و یا طلاق موقت از همسر قابل حل است. (روزنامه مشرق – کد خبر ۵۵۵۹۶- ۲۳ فروردین ۱۳۹۵)
در واقع زنی که به خاطر فقر و فلاکت، با به جان خریدن تمامی ریسکهای خطرناک دوران حاملگی، زایمان و پس از زایمان، وسیلهای میشود برای «خوشبختی» خانواده دیگری که اکثرا از خانوادههای مرفه میباشند. این که چه عواملی باعث میشود زنی رحم ش را اجاره دهد، آگاهانه و هدفمند به کناری گذاشته میشود. چرا که مسبب اصلی فقر و فلاکت اکثریت زنان در جامعه جمهوری اسلامی است.
در عین این که از زاویه ایدئولوژیکی و سیاسی این رژیم وظیفهای به غیر از حاملگی و زاییدن و افزایش «ارتش اسلامی» قائل نیست. در این طرز تفکر هیچ اشارهای به مشکلاتی که زن «رحم اجاره ای» میتواند با آن روبرو گردد، نشده است. این منطق سرمایه داری جمهوری اسلامی است: زندگی و آینده زنان خصوصا از طبقات تحتانی جامعه در خدمت به طبقات مرفه!
به گفته مدیر روابط عمومی وزارت بهداشت «اجاره رحم در کشور بر اساس قانون و مقرارت تدوین شده است و به صورت کاملا قانونی انجام میشود.» البته زمانی که سیاست یک رژیم زن ستیز «جوانی جمعیت و حمایت از خانواده» باشد، سیاستی که در مرکز آن خانهنشین کردن زنان قرا دارد، قانونی کردن «رحم اجاره ای» هم قرار است به پیشبرد همین سیاست خدمت کند.
در فضای مجازی، هزاران تبلیغ در هر روز در رابطه با فروش زنان و تنشان دیده میشود. لیست مراکز بهداشتی درگیر و ذینفع پر از متقاضیانی است که داوطلب فروش تخمک و رحم اجارهای اند. زنان بسیار فقیری که از نظام حاکم آسیبهای اجتماعی گوناگونی نصیبشان شده است. همان گونه که زنی به نام اسدی از دست اندرکاران با تجربه و قدیمی این تجارت میگوید: «من تا کنون جزء انگیزه مادی و احتیاج انگیزه دیگری در این زنان ندیده ام… عموم اهداء کنندگان تخمک و رحم جایگزین، زنان حاشیهنشین هستند.» زنان بسیار جوان و آسیب دیدهای که با این کار دچار کم خونی، پوکی استخوان، بیماریهای رحم، لگن و کوتاه شده عمر و افسردگی آنان میگردد.
«رحم اجاره ای» به چهار حالت مورد استفاده قرار میگیرد.
۱- تخمک زن و اسپرم مرد (زن و شوهر) در خارج از رحم به نطفه تبدیل شده و به «رحم اجاره ای» منتقل میشود.
۲- اسپرم مرد با تخمک زنی که «اجاره» شده به نطفه تبدیل شده و به رحم ش منتقل میشود.
۳- تخمک زن با اسپرم اهدائی به نطفه تبدیل شده و به «رحم اجاره ای» منتقل میشود. این حالت به علت اتورتیه مردسالاری وعدم ارتباط ژنتیکی نسبت به بقیه کمتر رواج دارد.
۴- صیغه موقت با هدف گول زدن و کلاه برداری قانونی. در این موارد پس از زایمان، بچه دزدیده و یا طبق قانون از مادر گرفته میشود.
برخی روایتهای این زنان، نشان میدهد که چگونه فقر و گرسنگی باعث میشود که بر خلاف میل خود راهی را «انتخاب» کنند که بر جسم و روانشان تاثیرات مخرب و همیشگی باقی میگذارد.
فرح ۱۶ سالگی ازدواج کرده، سریع حامله و زمانی که فرزندش یکساله ست، طلاق میگیرد. همسر سابق پس از طلاق کودک ش را از او میگیرد. فرح ۷ سال است که فرزندش را ندیده است. فرح اهل اهواز است و در حال حاظر با برادرش در رباط کریم زندگی میکند. او میگوید از ترس مجبور شدن و تن دادن به کارهای دیگر، به این کار تن داده است. میگوید زندگی برایشان بسیار سخت است. الان چند ماهی است که حامله است و صاحبان این کودک در آمریکا مقیم هستند. فرح در جواب خبرنگار که از او میپرسد آیا علاقهای به نوزادی که در رحم تو رشد میکند، داری میگوید: «گشنگی نکشیدهای که عشق و عاشقی یادت بره.» فرح میگوید «مسئولین این کار، ما را گول میزنند. به جای ۲۰ تخمک کل ۳۰ تخمک را بر میدارند و ما خشکی دهانه رحم میگیریم. این واسطهها آنقدر بیشرفند که هم پول خودشان را بر میدارند و هم از پول ما. به ما چیزی نمیرسد.»
طاهره، همسرش معتاد و در زندان به حبس ابد محکوم است. طاهره به خاطر فقر و گرسنگی، فرزند خود را به بهزیستی سپرده است. او میگوید: «احساسش مثل زنانی است که بچه مرده به دنیا میآورند، به همان تلخی، اما محتاجی و مجبوری تن بدهی. من زخمهای زیادی دارم، نمیتوانم برایشان عزاداری کنم.»
عاطفه، او صیغه مردی میشود، با هم رابطه عاطفی بر قرار میکنند. مرد به او قول میدهد پس از زایمان زن خود را طلاق داده و با او زندگی کند. اما بعد از زایمان، زمانی که به خود میآید میبیند تنهاست و فرزندش را از او دزدیده است. عاطفه میگوید که من حتی یک بار بچهام را بغل نکردم. …
زن دیگری، اسم ش دنیاست. هر چند خودش هم میداند سهم چندانی از این دنیا نبرده است. دنیا دو فرزند دارد و جایی در حوالی تهران زندگی میکند. او میگوید بار اولی که رحمش را با امضا و کلی بند و تبصره و سفته اجاره داد، مجبور شد بچه را تحویل خانواده دهد. اما از آن روز انگار چیزی را در گوشهای از این شهر گم کرده است. وقتی سزارین میشود با پتویی که دورش پیچیده بودند، بدون این که یک بار بچه را ببیند، از بیمارستان بیرون آمده. افسردگی پس از زایمان همه چیز را برای ش سختتر کرده است. آن قدر که تحمل یک بار دیگر امتحان کردن ش را ندارد. حتی اگر از گرسنگی بمیرد. (گزارشات همشهری آنلاین به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان)
این حال و روز زنانی است که از ناچاری و گرسنگی و اجتناب از تن فروشی، تنها «دارائی شان» را به خانوادههای مرفه اجاره میدهند. این بازار «داغ» فقط مختص به ایران نیست بلکه یک مقوله بین المللی است. متقاضیان نیز بین المللی میباشند. از ایرانیان داخل تا خارج، آلمانی، اتریشی، کویتی، عراقی، اردنی و….! قیمت این «سرویس» بین ۶۰ تا ۷۰ میلیون تومان در ایران است. با در نظر گرفتن بیارزش بودن تومان در مقابل دلار، رقمی معادل ۳۰۰۰ دلار میباشد که در مقایسه با همین «سرویس» در آمریکا که حدود ۱۵۰ هزار دلار میباشد، بسیار ناچیز است و این همان دلیل اصلی است که بسیاری از متقاضیان به کشورهای جهان سوم مراجعه میکنند.
تجارتی به نام «رحم اجاره ای»
جهان سرمایه داری- امپریالیستی با تشدید روند گلوبالیزاسیون بسیار معوج گشته است. در این جهان، همه چیز به کالا تبدیل گشته است. «صنایع» جدیدی در ابعادی با در آمدهای نجومی شکل گرفته که اساسا در خدمت به طبقات مرفه و نیمه مرفه در کشورهای امپریالیستی قرار دارد. به «صنعت» سکس و خدمات جنسی، صنعت «رحم اجاره ای»، باید توریسم پیوند ارگانهای بدن و قاچاق ارگانها را نیر اضافه نمود. درب و داغانی اقتصاد در اکثر کشورهای موسوم به جهان سوم، ویرانیها و فلاکت زحمتکشان در کشورهایی که تحت اشغال قرار گرفته و یا اسیر جنگهای نیابتی هستند، به همراه تغییرات عظیم و ویرانگر زیست محیطی که عامل اصلی آن نیز سرمایه داری است از عوامل اصلی ایجاد تجارتهایی چون تن فروشی، رحم اجاره ای، پورنوگرافی و فروش ارگانهای بدن انسانهای کارگر و زحمت کش است. باندهای مافیایی مرتبط با دولتها و هم چنین با نیروهای اشغالگر مستقیما در این تجارتها ذی نفع اند.
جهان امروز به حدی به تمرکز ثروت و سرمایه رسیده که دارائی فقط ۴ نفر از ثروتمندترین افراد در سطح جهان، برابر با ۵۰ درصد نداری اهالی کره خاکی است. در چنین جهانی، حتی انسان هم خرید و فروش میشود. سرمایهگذاری در کارخانه تولید انسان (خریدن رحم) و تصاحب کالای تولیده شده توسط این کارخانه (نوزاد)، چهره کثیف و ضد زن سرمایه داری جهانی را هر چه بیشتر عریان مینماید.
تولید این «کالا» از طریق «رحم اجاره ای» ابعاد بین المللی به خود گرفته است. این عمل جدا از پرخطر بودن آن، انسانیزدایی از زن (از طریق تبدیل مستقیم آن به ماشین تولید مثل) را به مرحلهای کیفیتا تشدید یافته رسانده است.
کلنجار رفتن با مرگ
وظایف مراکز بهداشتی مرتبط با «رحم اجاره ای» تحویل کالای سالم (نوزاد) به صاحب آن، یعنی کسی که پول این پروسه را پرداخت نموده، میباشد. انگیزه مطلق مراتبهای پزشکی از «مادر» در پروسه بارداری از زمان کاشت نطفه تا تولد نوزاد، تضمین سالم بودن کالائی است که خریداری شده است: نوزداد. از آن جایی که اکثریت زنانی که مجبورند رحم خود را اجاره دهند از خانوادههای فقیر هستند، از این زاویه پمپاژ داروها و آمپولهای مختلف جهت تغذیه نطفه در اکثر موارد بسیار دردناک با آثار جانبی و دائمی برای مادر است.
وظایف مراکز بهداشتی با تولد نوزاد و تحویل این «کالا» به صاحب آن به اتمام میرسد. اکثر قریب به اتفاق زایمان از طریق سزارین صورت میگیرد. حتی اگر «مادر» توانانی وضع حمل را هم داشته باشد. علت وضع حمل از طریق سزارین، تضمین تحویل نوزاد بدون عبور از خطراتی است که زایمان طبیعی میتواند به همراه داشته باشد. جراحی سزارین میتواند مشکلات بزرگی تا حد مرگ، برای «مادر» ایجاد کند. این ریسک متوجه زنانی است که رحمشان را «اجاره» میدهند. پس از پروسه سزارین، نوزاد هر چه سریعتر از «مادر» جدا شده (جهت جلوگیری احتمالی ازعدم قبول تحویل نوزاد و خاتمه دادن به مسئولیت مراکز بهداشتی مرتبط) و به صاحب آن تحویل داده میشود.
بر اساس تحقیقات انجام شده، ۲۰ درصد از زنان دچار افسردگی شدید متعاقب حاملگی میگردند. افسردگی، دردهای دائمی فیزیکی و روانی، تاثیرات این عمل یعنی «اجاره دادن رحم» بر مناسبات بین زن و شوهر و فرزندان و کل خانواده بسیار سنگین است. اینها بخشهای کوچکی از مشکلاتی است که با زن (انسانی که به کالا تبدیل شده) تا آخر عمر باقی خواهد ماند.
اکثر مواقع، زنانی که رحمشان اجاره میشود، این موضوع را از محیط اطراف و کل خانواده و… تا آن جا که قادرند مخفی نگه میدارند. اما در بسیاری از موارد، خود مراکز، زنان را از اجتماع و نزدیکان جدا کرده و در خانههای تیمی نگه میدارند. ۹ ماه ایزله و تنها، به زندانهایی با سلولهای انفرادی شباهت دارند تا به «مراکز مراقبتهای پزشکی».
«رحم اجاره ای» یعنی یک انسان، زن تبدیل به کارخانه تولید نوزداد (نوعی کالای قابل خرید) میگردد. بعد از اتمام خط تولید (تولید نوزاد)، تاریخ مصرف زن (کارخانه تولیدی کالا) به پایان میرسد. تاثیرات روانی کالا شدن یک بار مصرف و تصاحب نوزاد توسط افراد بیگانه، پتانسیل کشاندن این زنها تا مرز جنون را داراست.
پروسه کالا کردن بدن زن و تبدیل کردن آن به خط تولید و کارخانه انسان و تصاحب محصول نهایی توسط سرمایه گذار، کثیفترین جنبه رو آمدن عمل کرد سیستم سرمایه داری مردسالار است که در مرکز آن انسانزدایی از زن قرار دارد.
در بسیاری از موارد خشونت و جبر مردان، عمدتا شوهر، زن را به پذیرش چنین نقشی مجبور میسازند. سایه شوم پدر/مردسالاری در هر حفره و سوراخ این مناسبات ارتجاعی لانه کرده و در تار و پود این سیستم نهادینه گشته است.
مشکلات بعد از زایمان
تاثیرات روانی خلع ید کردن نوزادی که توسط زن به وجود آمده، تاثیرات دراز مدت خود را باقی میگذارد. چرا که این نوزاد محصول کار فیزیکی و بیولوژیکی و روانی زن است.
تولید نوزاد به طریق «رحم اجاره ای» صدمات بسیاری نیز میتواند به حاملگی مجدد زن وارد کند. جدا از خطرات امراض و ریسک بالایی هم چون هیپاتیت، ایدز که از طریق کاشت نطفه میتواند منتقل شود، خود پروسه تولد از طریق سزارین و مشکلات و پیچیدگیهای آن میتواند برای زن و بدناش دائمی باشد.
در بسیاری از موارد «صاحبان» نوزاد از قبول نوازد به علت: طلاق زن و شوهری که سفارش نوزاد داده اند، یا از جنس و شکل نوزاد خوششان نمیآید و یا این که نوزاد دچار بیماری فیزیکی و روانی باشد، امتناع میورزند!
برای نمونه سفارش فرزند دوقلو در تایلند که با بیماری سیندروم داون به دنیا آمدند و سفارش دهندگان از قبول این نوزادان امتناع کردند. این مساله باعث اعتراضات شدید در تایلند شد و رژیم مجبور گشت «رحم اجاره ای» را ممنوع کند. البته اعلام «غیر قانونی» شدن این مساله، هر چه بیشتر مساله را به «زیر زمین» میبرد و پای مافیای قاچاق انسان را بیشتر فراهم میکند. (Fair Observer, ۲۰۱۹ January ۹)
یا زنی که در اسپانیا مجبور به قبول زایمان فرزند دو قلو گشته بود، یک روز قبل از زایمان جان باخت. این مساله باعث اعتراضات شدید مردم خصوصا زنان شد و پس از آن، دولت اسپانیا نیز مجبور شد «رحم اجاره ای» را ممنوع اعلام کند.
از زمان آغاز کرونا و محدود شدن رفت و آمد بین کشوری، دهها هزار نوزاد در کشورهای مختلف رو دست مادران اجارهای باقی مانده است. چند هزار کودک در اوکراین و روسیه آواره گشته اند. بار نگه داری این کودکان به دوش مادران اجارهای افتاده است (گاردین ۲۹ ژوئیه ۲۰۲۰)
مادرانی که به علت جبر فقر مجبور به فروش رحم خود گشته بودند، باید بار معنوی و مادی نگهداری از فرزندان خود را بکشند. در این مدت پیوندهای بین مادر و فرزند عمیقتر گشته و اگر «صاحبان» تصمیم به قبول فرزند سفارشی بگیرند، مادران با مشکلات روانی به مراتب بیشتری مواجه خواهند شد.
مزارع کاشت و دروی انسان
تجارت زیر زمینی و مافیایی تولید انسان وارد مرحله دهشتناک شده است. در کشورهایی هم چون لائوس، کامبوج، ویتنام، هند، گواتمالا، تایلند، نیجریه و… باندهای مافیایی و قاچاق انسان، دختران جوان را با زور و تهدید به مناطقی دوردست برده، آنان را با تجاوز حامله کرده و مجبورشان میکنند سالها همین عمل بچه دار شدن را تکرار نمایند. زنان جوان در این «مزارع» از امکانات پزشکی محرومند. باندهای کنترل کننده این خط تولید، با همکاری دیگر باندهای فرا مرزی، بر اساس سفارشات و تولید با هدف فروش، نوزادان را به خارجیان (تولید جهت صادرات) میفروشند.
کنترل کنندگان این پروسه، باندهای مافیانی اند. این نوزادان فروخته میشوند و بدین جهت خطرات فراوانی جان و آینده آنان را تهدید میکند. این نوزادان میتوانند برای بازار دیگری هم چون استفاده از ارگانهای بدن شان، استفاده جنسی، بردهگی و… خریداری شوند. تعداد بسیار زیادی از «درو» شدگان این مزارع در بازارهای سکس در چین مجبور به فعالیت میگردند. در نیجریه، تعداد نه چندان کمی از نوزادان برای قربانی کردن در فرقههایی هم چون فرقه شیطان پرستان فروخته میشوند. حتی برخی از آنان به طور قاچاق به دیگر کشورها جهت قربانی شدن صادر میگردند. در سال ۲۰۱۶ جسد تکه پاره شده نوزادی در رودخانه تیمز لندن پیدا شد. از طریق آزمایشات دی انای (DNA) ملیت نیجریهای بودن آن معین شد. اما تا کنون هیچ کس در ارتباط با این جنایت دستگیر نشده است.
«رحم اجاره ای» تحت کنترل مافیای مرتبط با مقامات دولتی، به ایجاد قشری از انسانهای بیهویت و نامرئی پا داده است. انسانهایی که به هیچ جای جهان تعلق نداشته و از این جهت در معرض هر گونه سوء استفاده تا حد مرگ، قرار دارند.
بسیاری از کودکان دختر و زنان جوانی که در «مزارع» قرار میگیرند، خود نیز «درو» میگردند. احتمال مرگ در پروسه حاملگی، زایمان و متعاقب آن، سوء استفادههای جنسی و فیزیکی، مشکلات عظیم روانی، ایزوله ماندن برای زمان طولانی و مهمتر از همه، حاملگی اجباری از طریق تجاوز و… آنان را به «مردگان زنده» بدل میسازد. هر گونه اعتراض به این شرایط برابر مرگ است. این «مزارع کاشت و دروی انسان» اکثرا در مناطق مرزی با چین قرار دارند تا مساله قاچاق آن ها، آسانتر صورت پذیرد. صدها زن در دهها «مزارع برای درو کردن» آماده میشوند. انسانزدایی از این زنان و تولید نوزادهایهای بیهویت و نامرئی ماهیت کثیف و زن ستیز این سیستم را هر چه بیشتر عریان میکند.
این «مزارع» تحت پوشش استتاری مراکز حاملگی و یتیم خانه تاسیس شده اند. حاملگی هائی که بر اثر تجاوز یا روابط ناخواسته شکل گرفته اند، توسط باندهای مافیائی به این مراکز آورده میشوند. محصول این «مزارع» اساسا در خدمت تامین نیازات قاچاق چیان است. این قاچاق چیان، نوزادان را از چند مرز بین کشوری گذر و به «مقصد» میرسانند.
جمع بندی
جهان سرمایه داری کانال خشونتآمیز دیگری را برای انسانزدایی و زن ستیزی «کشف» کرده است. کانالی پر محصول، سود ده و در خدمت سیستم پدر/مردسالار. در آمد «رحم اجاره ای» در سال ۲۰۰۸ در هند رقمی برابر با ۴۴۵ میلیون دلار بود. این رقم در سال ۲۰۱۹ به ۳/۲ میلیارد دلار رشد یافته است. تجارت بین المللی «رسمی» این «صنعت» در سال ۲۰۲۰ رقمی بالای ۲۵ میلیارد دلار بوده است. از آن جایی که بخش عظیمی از این در آمد غیر رسمی و مافیائی است، در نتیجه ارقام واقعی به مراتب بیشتر از ارقام اعلام شده میباشد. در انگلستان بین سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۸، رشد ۳ برابری داشته است.
اوکراین و روسیه اساسا جهت تولید نوزادان سفید پوست، نیجریه برای سیاه پوستان، هند برای آسیائی تباران، گواتمالا برای لاتینیها و آسیای جنوب شرفی برای نژاد زرد. این تقیسم کار بین المللی، کارخانه تولید انساناند که در مرکز آن به بند کشیدن بدن و تمامی مودجودیت زن قرار دارد.
در هند کانالهایی که تجارت دختران بسیار جوان را برای «خدمتکاری» و بازار سکس ملی و بین المللی اداره میکنند، نقش مهمی در تجارت «رحم اجاره ای» بازی میکنند. این جنایت کاران، شکارچیان انسان، از فقر، گرسنگی، قروض خانوادگی، قربانیان تجاور، عدم امکانات مالی و قانونی سقط جنین، آدم ربائی و… استفاده کرده و هر چه که میخواهند بر این دسته از زنان تحمیل میکنند. این روند پدیده محدود به هند نیست، بلکه در سطح بین المللی خصوصا در کشورهای موسوم به جهان سوم از رواج بیشتری برخوردار است.
موضوع «رحم اجاره ای» زمین مناسب و مستعدی برای تحقیر زن، تجارت انسان و بردگی نوع «مدرن» قرن ۲۱ سیستم سرمایه داری است که زنان فقیر را مجبور میسازند تا برای خانوادههای مرفه و حتی نیمه مرفه از سراسر جهان بچه تولید کنند.
مادران واقعی توسط صاحبان نوزاد با انتخاب اسامی از قبیل: توکید کننده ما، پرورش دهنده نوزاد ما، رحم ما، حامل بچه ما و… تحقیر می شوند. رحمی که با توسل به تحقیر، جبر و قانون کاملا تابع و در خدمت مطلق محصول نهایی آن یعنی نوزاد است. در چنین شرایطی «مبارزه» برای قانونی کردن این پروسه یا «مراقب های بهتر» از مادر در طول و یا حتی بعد از زایمان، چانه زدن جهت بالا بردن قیمت محصول نهایی فقط می تواند در خدمت به «بهتر» کردن شرایط فروش دو انسان – مادر و نوزاد- باشد.
سیستم سرمایه داری با تبدیل کردن نیروی کار به کالا و شونیسم پدر/مردسالار زن ستیز اعلام موجودیت نمود. سیستم سرمایه داری در تداوم حیات چندین قرن خود، همه چیز را کالا می بیند. از طبیعت گرفته تا انسان. اما مقاومت طبیعت در مقابل سرمایه داری که از طریق انسان و جنبش های حفاظت از محیط زیست و طبیعت پیش می رود، مبارزه و مقاومت زنان بر علیه یورش وحشیانه به ویژه در چند دهه اخیر هوای تازه ای را برای تنفس بشریت ایجاد نموده است. این یک طرف تضاد است. طرف دیگر این تضاد، حملات وحشیانه به حقوق زنان در عرصه های مختلف زندگی، انسان زدایی از زنان، منع سقط جنین، رشد عظیم «رحم اجاره ای»، پورنوگرافی و…. بخش مهمی از روند جهانی رشد سرمایه داری – امپریالیستی و تشدید تضادهای این سیستم است.
«رحم اجاره ای» و تولید انسان برای عمدتا خانواده های مرفه، برای بازارهای فروش ارگان های بدن، برای به کارگیری در «صنعت» سکس و پورنوگرافی و… جاده ها و تونل هایی است از شرق به غرب، از فقر به ثروت و به طور کلی از زن به مرد. چنین سازماندهی آگاهانه و ضدزن را نمی توان ترمیم و تعدیل کرد. این سازماندهی و تقسیم کار جنسیتی را باید از بین برد. ریشه کن کردن این ستم ربط مستقیم به ریشه کن کردن کل سیستم و نظام زن ستیز در سراسر جهان را دارد که عامل اصلی تولید و باز تولید ستم بر زن است.
«رحم اجاره ای» و تولید انسان برای عمدتا خانوادههای مرفه، برای بازارهای فروش ارگانهای بدن، برای به کارگیری در «صنعت» سکس و پورنوگرافی و… جادهها و تونلهایی است از شرق به غرب، از فقر به ثروت و به طور کلی از زن به مرد. چنین سازماندهی آگاهانه و ضدزن را نمیتوان ترمیم و تعدیل کرد. این سازماندهی و تقسیم کار جنسیتی را باید از بین برد. ریشه کن کردن این ستم ربط مستقیم به ریشه کن کردن کل سیستم و نظام زن ستیز در سراسر جهان را دارد که عامل اصلی تولید و باز تولید ستم بر زن است.
نشریه هشت مارس شماره ۵۳
ژوئن ۲۰۲۱/ خرداد ۱۴۰۰
Caliban und die Hexe[i]
Interview und Übersetzung mit der Autorin Silvia Federici
Das Gespräch führte Ralf Ruckus
http://www.grundrisse.net/grundrisse46/caliban_und_die_hexe.htm
معرفی کتاب: آدمخوار و ساحره: بدن و انباشت اولیه
انتشارات «بروکلین: اوتونومدیا» -2004
…چرا نظام اجتماعی حاکم بر جهان ( نظام سرمايه داری با مکمل های فئودالی و برده داری اش) خشونت عليه زنان را توليد و بازتوليد می کند و چرا به اين رفتار شنيع اجتماعی نياز دارد؟ ماجرا از چه قرار است؟
جواب ها معمولا در حول و حوش «فرهنگ عقب مانده» و «واکنش به فشارهای استثمار» و يا «بقايای جامعه ی فئودالي» دور می زند. اما جواب سيلويا فدريچی (٭) به عمق و پيچيدگی تاريخ است.
«آدمخوار و ساحره: بدن و انباشت اوليه» با بررسی موشکافانه ی تاريخ، تصوير کم نظيری از تقاطع تاريخی سرمايه داری، استعمار و پدرسالاری بدست می دهد. کتاب، تا مدتی موضوع بحث در ميان فعالين جنبش های اجتماعی راديکال بخصوص جنبش های فمينيستی و همچنين مورد ستايش منقدين در جهان آکادميک بود. به گفته ی برخی از آنان، اين کتاب تبصره ی اصلاحی مهمی به تحليل های مارکسيستی در زمينه ی «انباشت اوليه» است. تزهای زنانی چون مارياروسا دالا کوستا (1) و سلما جيمز (2) و ماريا مايز (3) که آثار هر يک اکنون در زمره ی کلاسيک های جنبش فمينيستی می باشند، زيربنای کتاب او راتشکيل می دهند. يکی از توصيه نامه های پشت کتاب او را «فعال فمينيست و پژوهشگر ضد امپرياليست» می خواند و ديگری کتاب را اينگونه توضيح می دهد: «با ارائه ی تحليل تاريخی بسيار عميق … فدريچی نشان می دهد که کارزارهای شکار ساحره بخشی از تلاش برای منضبط کردن بدن کارگر و تحميل جنسيت به آن بوده و در ظهور سرمايه داری نقش محوری داشت.» (4) و يکی ديگر می گويد: «کتاب شالوده ی جنبشی را می ريزد که می تواند هم زمان ضد استعماری، ضد پدرسالاری و ضد سرمايه داری باشد.» (5)
کتاب «آدمخوار و ساحره» تاريخ دوران گذار اروپا از فئوداليسم به سرمايه داری را از ديدگاه تغيير و تحولی که در موقعيت زن (يا نظام پدرسالاری) رخ داد دنبال می کند و در اين ماجرا، نقشی مرکزی به کارزارهای « شکار ساحره» می دهد. مهمترين سوال تاريخی کتاب اين است: چرا در آغاز عصر مدرن صدها هزار زن به اتهام جادوگری اعدام شدند و چرا عروج سرمايه داری هم زمان است با شروع جنگی خونين عليه زنان. (6)
جواب فدريچی اين است که کارزار شکار ساحره، برای تحميل شکل جديدی از پدرسالاری بر زنان بود. صحنه ی تاريخی بررسی وی مقطع زمانی «گذار از فئوداليسم به سرمايه داري» در اروپا است. کارزار شکار ساحره (که عمدتا زنان را در بر می گرفت) در طول دو قرن 16 و 17 در اوج بود. فئوداليسم و نظام اجتماعی آن در نتيجه ی قيام های دهقانی ضد فئودالی و ضد کليسائی ضربه خورده بود. سرمايه داری تازه مولود، نياز به حل بحران اجتماعی و تثبيت خود داشت. فدريچی کارزارهای تنبيه «ولگردان» و سرکوب «فرقه ها» و تاديب زنان سرکش را در اين چارچوب قرار می دهد.
منابع کتاب عبارتند از پژوهش های تاريخی دهه ی 1960 به اين سو در مورد دوران «گذار از فئوداليسم به سرمايه داري»، پژوهش های فمينيستی دهه ی 1970 به اين سو در مورد جايگاه نظام پدرسالاری در انباشت سرمايه، و مونوگراف هائی که در دو دهه ی گذشته در زمينه ی حضور زنان در اقتصادهای روستائی و شهری قرون وسطا و اوائل عصر مدرن اروپا توليد شده است. وی همچنين اسناد وسيعی را در مورد شکار ساحره و زندگی زنان در آمريکای ماقبل استعمار و جزاير کارائيب بررسی کرده است. و به گفته ی خودش، تدريس و پژوهش در نيجريه در فاصله ی 1984 تا 1986 (زمانی که طرح های توسعه صندوق بين المللی پول و بانک جهانی ساختار آن کشور را زير و رو کرد) و آشنائی با جنبش های زنان که در مقابل غصب زمين ها و منابع زراعت جمعی مقاومت می کردند، کمک بزرگی در نگارش کتاب بوده است.
در اين کتاب فدريچی ، اشکال ستم و مقاومت زنان در چند قرن متلاطم 13 تا 17 را بررسی می کند. تاريخی که بر بسياری ناشناخته است. وی موضوع ستم بر زن را از حاشيه به متن تاريخ شکل گيری و حرکت سرمايه داری و همچنين به متن مبارزه برای رهائی از آن می آورد. با خواندن اين کتاب متوجه می شويم که فرآيند تولد سرمايه داری از بطن نظام فئودالی و شکل گيری طبقه کارگر، فرآيند شکل گيری يک رابطه ی جنسيتی جديد نيز بود. موتور محرکه ی اين رابطه ی جنسيتی جديد، تامين نيروی کار برای سرمايه داری بود که ستم بر زن را سيستماتيک تر و سازمان يافته تر از نظام های طبقاتی پيشين کرد.
در جامعه ی فئودالی اروپا روابط سِرواژ حاکم بود. از قرن 9 تا قرن 11 ميلادی دهقان مترادف بود با سرف ( Pirenne, 1956:63 (. « … سرف وابسته به ارباب بود. خودش و اموالش دارائی ارباب بودند. قانون املاک اربابی بر هر جنبه از حياتش حاکم بود. … مهمترين تغييری که سرواژ (در مقايسه با برده گی) در رابطه ی ارباب- خادم بوجود آورد اين بود که سرف مستقيما به ابزار توليد دسترسی داشت. … در ازای کاری که بايد روی زمين ارباب انجام می داد … قطعه زمينی … دريافت می کرد که معيشت خانوار را تامين می کرد و قطعه زمين به فرزندانش به ارث می رسيد.. (Boissonnade 1927:134» (ص 24)
زنان موقعيت فرودست مردان را داشتند و زمين معمولا به مرد داده می شد. احتمالا به همين دليل اسامی زنان در دفاتر املاک اربابی بسيار کم است بجز زمانی که به دليل تخطی از قانون ملک اربابی محاکمه می شدند. در زندگی سرواژ زنان بيش از آن که تحت اقتدار مردان خانواده باشند، برده ی ارباب بودند. زن و مرد سِرف از زمينی که آنان را وابسته به ارباب می کرد، به يک اندازه بهره می بردند. در مقايسه با زنان «آزاد» دوران سرمايه داری، اينان کمتر به مردان خانواده وابسته بودند و به لحاظ بدنی، اجتماعی و روحی تمايز زيادی با مردان نداشتند. (ص 25) «در انگلستان، شراکت همسر در مالکيت بر زمين آنقدر روشن بود که „وقتی زن و مردی ازدواج می کردند مرد به ارباب رجوع کرده و زمين را پس می داد و دوباره آن را تحت نام خود و زنش دريافت می کرد.“ ((Hanawalt 1989b:155. مضافا، از آنجا که کار بر روی زمين سرواژ معيشتی [توليد برای مصرف خانوار ] بود، تقسيم کار جنسی در آن کمرنگ تر و کم تبعيض آميز تر از تقسيم کار در زراعت سرمايه داری بود. …» (ص 25)
فدريچی تاکيد می کند که ستم بر سرف ها فقط بخشی از تاريخ است. بخش ديگر، و مهمتر، طغيان های مکرر پنهان و آشکار، سازمان نيافته و سازمان يافته ی آنان عليه اين نظم فئودالی بود. مقاومت و شورش عليه اين روابط در قرن های 13 و 14 و 15 به اشکال گوناگون جريان داشت که مهمترين جنبه ی آن مقاومت سرف ها عليه بيگاری بر زمين ارباب بود. در همين دوران تغييرات زيادی در روابط فئودالی و موقعيت دهقانان رخ داد. مهاجرت به شهرها شروع شد. فدريچی به نقل از هيلتون می نويسد، «از قرن 13 به بعد زنان در راس حرکت به سوی شهرها قرار داشتند و بيشترين شمار مهاجرين را تشکيل می دادند. (Hilton 1985:212 (» (ص 31)
شهر زنان را آزاد نکرد. اما تبعيت زنان از مردان کمتر شد. بطوريکه می توانستند تنها زندگی کنند و سرپرست خانواده باشند. در شهرهای قرون وسطا زنان در مشاغل گوناگون مانند قصابی، نانوائی، آهنگری، شمع سازی، کلاه دوزی و غيره کار می کردند.
((Shahar 1983:189-200/King 1991:64-67 و در فاصله ی قرن 13 و 14 زنان فرانکفورت در 200 شغل درگير بودند. (ص 31). در انگلستان 85 اتحاديه ی اصناف موجود بود که زنان در 72 تای آن ها عضويت داشتند. در قرن 14 زنان وارد عرصه ی آموزش و پزشکی هم شدند. در قرن 13 وقتی عمل سزارين ابداع شد، فقط زنان قابله آن را انجام می دادند. ((Optiz 1996: 370-71. (ص 31)
در قرن 14 جنبش های دهقانی که دارای رهبری سياسی – مذهبی بودند سراسر قاره اروپا را در نورديدند. صدها هزار تن در آن ها متشکل بودند و زنان نيز بعنوان رعيت های نيمه برده در شمار وسيعی در آن شرکت می کردند. اين شورش ها نه تنها «قرار داد اجتماعي» فئودالی را بهم می زدند بلکه آئين ها و قواعد اجتماعی ديگر را نيز درهم می ريختند. موقعيت زنان يکی از آن ها بود. بطور مثال، يک شکل از جنبش های ضد فئودالی- ضد کليسائی شکل گيری اجتماعات «مرتد» يا «رافضي» بود. فدريچی از قول جيوآچينو وولپه می گويد، در کليسا زنان هيچ بودند اما در جنبش مرتدين حقوق برابر با مردان داشتند و از چنان زندگی و تحرک اجتماعی برخوردار بودند که در هيچ کجای ديگر برايشان ممکن نبود.( Volpe 1971:20) (ص 38)
گذار جامعه ی اروپا از فئوداليسم به سرمايه داری، طی چند قرن پرتلاطم با شورش های دهقانی، جابجائی های بزرگ جمعيتی از روستا به شهر، گرسنگی و مرگ و مير رقم خورد. فدريچی فقط گوشه هائی از اين فصل تاريخ را شرح داده است اما در همين مختصر می توان ديد که پاره شدن زنجيرهای اجتماعی و فکری فئودالی چه انرژی عظيمی را در ستمديدگان بوجود آورد — به گونه ای که انسان تصور می کند آن تکان های بزرگ می توانست بر تحول ديگری بجز توسعه ی سرمايه داری ره بگشايد. اين انديشه ايست که فدريچی مرتبا به آن باز می گردد و ما در سطور بعد به آن اشاره خواهيم کرد.
فدريچی می گويد با نابود شدن اجتماعات دهقانانی و شکل گيری جوامع صنعتی زنان به لحاظ اقتصادی بيش از گذشته استقلال خود را از کف دادند. در دوران «سرواژ» مرد و زن يکسان به زمين های عمومی و جنگل ها دست رسی و امکان توليد معيشتی داشتند. هنگاميکه نظام «سرواژ» تبديل به نظام ارباب و رعيتی شد مرد دهقان طرف معامله ی ارباب زمين دار شد. جدا شدن توليد برای مبادله از توليد برای معيشت در کشاورزی، تقسيم کار جنسيتی را تشديد کرد. کار خانگی و زراعت معيشتی در مقابل توليد برای فروش ارج و منزلت خود را از دست داد و مرد رئيس بلامنازع خانه شد. با کارزارهای «حصار کشي» و نابودی اجتماعات دهقانی و شکل گيری شهرهای صنعتی، زنان بخش بزرگی از «ولگردها» را تشکيل می دادند زيرا در ابتدا اين مردان بودند که وارد مشاغل صنعتی می شدند.
وی می نويسد: «بازار کار مزدی „آزاد“ تا قرن 18 در اروپا شکل نگرفت و حتا بعد از اينکه شکل گرفت، فقط بخش محدودی از کارگران درگير کار مزدی قراردادی شدند که آنهم در نتيجه ی مبارزات حاد بدست آمد و اکثريت آنان را مردان بالغ تشکيل می دادند. معذالک اين واقعيت که سرواژ و برده داری قابل احياء نبود باعث بروز بحران نيروی کار شد؛ بحرانی که مشخصه ی قرون وسطا بود اما تا قرن 17 در اروپا تداوم يافت. اين بحران بدليل شدت استثمار، بازتوليد نيروی کار را به مخاطره افکند. (آندره گونتر فرانک و ديويد کوک) اين تضاد — که هنوز از مشخصات توسعه ی سرمايه داری است – بيش از هر جا در مستعمرات قاره ی آمريکا نابودی به بار آورد. در دهه های پس از فتح قاره ی آمريکا، دو سوم جمعيت بومی آن در نتيجه ی کار، بيماری و تنبيه از بين رفت. اين بحران در مرکز تجارت برده و استثمار نيروی کار برده قرار داشت. … » (ص 66) ديويد استانارد تخمين می زند که بعد از فتح قاره ی آمريکا، 75 ميليون نفر از بوميان آمريکا که 95 درصد جمعيت آن را تشکيل می دادند از بين رفتند.
در قرن 16 و 17 مردم گرسنه به انبارهای غله و نانوائی ها حمله می کردند (ص 80) هم زمان بحران جمعيت نيز بوجودآمد. علاوه بر اينکه طاعون بخش بزرگی از جمعيت اروپا را محو کرده بود، رشد سرمايه داری فشار بزرگی برای افزايش نيروی کار بوجود آورده بود. اينجاست که به قول فدريچی، «رَحِم» نقش تعيين کننده ای برای توسعه ی سرمايه داری پيدا می کند. با بررسی تاريخ بحران نيروی کار، فدريچی به اين نتيجه می رسد که همين مسئله: « بستر تاريخی شکل گيری تاريخ زنان و تاريخ بازتوليد در دوره ی گذار از فئوداليسم به سرمايه داری است؛ زيرا تغييراتی که ظهور سرمايه داری در موقعيت اجتماعی زن بوجود آورد – بخصوص در سطح پرولتری و در اروپا و آمريکا – در درجه ی اول تحت تاثير جستجو برای منابع کار و نيز اشکال جديد نظم بخشيدن به نيروی کار و تقسيم آن بود.» (ص 66)
فدريچی با رجوع به مستندات پژوهشگران ديگر از آنان نقل می کند که در اواخر قرن 17، در دوره ای که مرکانتاليسم در اوج بود، در همه ی کشورها تمايل ديوانه واری برای افزايش جمعيت غلبه داشت. و همراه با آن، مفهوم جديدی از انسان شکل گرفت که به انسان به صورت مواد خامی برای دولت، به صورت کارگر يا توليد کننده ی کارگر می نگريست (از هکشر: 1966 و اسپنگلر :1965- نقل شده در ص 88) . قوانينی وضع شد که سياست توليد مثل سرمايه داری را شکل می داد. ازدواج پاداش می گرفت و تجرد تنبيه می شد. خانواده به عنوان نهاد کليدی در انتقال مالکيت و بازتوليد نيروی کار اهميت نوينی يافت. لوتر رهبر پروتستان ها اعلام کرد، زن «برای افزايش نژاد انسان لازم است … آنان هر ضعفی هم داشته باشند دارای امتيازی هستند که ضعف هايشان را ابطال می کند: آنان رحم دارند که می تواند توليد مثل کند.» (ص 87) فدريچی از اقتصاددان قرن 16 و 17 «جيووانی بوترو» نقل می کند که، بزرگی يک شهر وابسته به مساحت يا محيط ديوارهايش نيست. بلکه منحصرا وابسته به شمار ساکنين آن است. (ص 87).
فدريچی می گويد، در اين دوره آمارگيری نفوس و نظارت دولت بر رفتار جنسی، توليد مثل و زندگی خانوادگی آغاز می شود. اما مهمترين ابتکار عمل دولت برای افزايش نفوس، آغاز يک جنگ واقعی عليه زنان است که بوضوح هدفش خارج کردن کنترل بدن زن از دست وی است: اين جنگ در درجه اول از طريق کارزار شکار ساحره پيش برده شد که هر شکل از کنترل توليد مثل و هر گونه تمايلات جنسی غير مولد را کار شيطان می دانست و زنان را متهم به قربانی کردن بچه ها در بارگاه شيطان می کرد. اما اين جنگ شامل بازتعريف جرائم مربوط به توليد مثل هم بود. از اواسط قرن 16 به بعد، در همان زمان که کشتی های پرتقالی با اولين محموله ی انسانی شان از آفريقا باز می گشتند، تمام حکومت های اروپائی اشد مجازات را عليه جلوگيری از بارداری، سقط جنين و طفل کشی، بکار می بردند. (ص 88). شکل های جديد پائيدن زنان حامله ابداع شد. در سال 1556 در فرانسه قانونی وضع شد که هر زن حامله را موظف به نام نويسی می کرد و اگر بچه قبل از غسل تعميد می مرد مجازات مادر مرگ بود. حال اين مرگ تقصير مادر بود يا نه فرقی نمی کرد. شبکه ی جاسوسی مخصوص يافتن مادران مجرد و محروم کردنشان از هر نوع حمايت اجتماعی، درست شد. حتا سر پناه دادن به چنين مادرانی جرم محسوب شد. (به نقل از وايزنر:1993 و اوزمنت:1983- ص 88)
در فرانسه و آلمان، دولت قابله ها را مجبور کرد که يا جاسوس دولت شوند و يا از کار بيکار شوند. آنان بايد کليه تولدها را گزارش داده و پدران کودکانی که خارج از پيمان رسمی ازدواج بدنيا می آمدند (به اصطلاح حرام زاده ها) را گزارش کنند. کم کم قابله های زن جای خود را به دکترهای مرد دادند. و اين اصل پزشکی تسلط يافت که در شرايط اضطراری، حيات طفل بر حيات مادر مرجح شمرده شود.حتا تا اواخر قرن 18 در اروپا زنان به اتهام طفل کشی اعدام می شدند. فدريچی اين وضعيت را با قرون وسطا مقايسه می کند که: « زنان از اشکال گوناگون جلوگيری استفاده می کردند و کنترل بلامنازعی بر پروسه ی توليد مثل خويش داشتند. اما با ظهور سرمايه داری رَحِم آن ها تبديل به قلمرو عمومی شد که توسط مرد و دولت کنترل می شد و توليد مثل مستقيما در خدمت انباشت سرمايه داری قرار گرفت.» (ص 89)
فدريچی برای افشای عميق تر منطق انباشت سرمايه داری، سرنوشت زن اروپائی را با زن برده ی پلانتاژهای آمريکا مقايسه می کند که نقش شان توليد نيروی کار برده برای اربابان بود. البته او اضافه می کند که چنين مقايسه ای دارای محدوديت است زيرا زن اروپائی علنا مورد تجاوز جنسی قرار نمی گرفت (البته زنان پرولتر وسيعا مورد تجاوز قرار می گرفتند و برای آن تنبيه هم می شدند) و فرزندانش در بازار برده ها خريد و فروش نمی شد. اما به درستی می گويد، شرايط زنان برده ی پلانتاژها منطق انباشت سرمايه داری را عريان تر آشکار می کند. و عليرغم تفاوت های عظيم ميان اين دو، در هر دو حالت بدن زن تبديل به ابزار بازتوليد کارگر و گسترش نيروی کار شد و با آن به عنوان ماشين جوجه کشی طبيعی که طبق ضرباهنگ خارج از کنترل زن کار می کند، رفتار شد. (ص 91)
آدمخوار و ساحره
در نگارش اين کتاب، فدريچی دو مشغله ی ديگر را نيز دنبال می کند: يکم، بازبينی توسعه ی سرمايه داری از نقطه نظر فمينيستی و در همان حال پرهيز از جدا کردن «تاريخ زنان» از «تاريخ طبقه». می گويد، نام کتاب که از «تندباد» Tempest ويليام شکسپير اقتباس شده، بازتاب اين يگانگی است: کاليبان يا آدمخوار، که هنوز در ادبيات مبارزات ضد استعماری جزائر کارائيب پژواک دارد، نماينده ی پرولتارياست. ساحره نماينده ی کافر، شفا بخش، زن نافرمان است؛ زنی با جرات که تنها زندگی می کند، زنی که در غذای ارباب زهر می ريزد و الهام بخش قيام بردگان می شود. اما، در «تندباد» اين شخصيت فرعی و در حاشيه است. حال آنکه، در کتاب فدريچی در متن قرار دارد. فدريچی می گويد: «تحليلی که من ارائه می دهم به گذشتن از دوگانگی „جنسيت“ و „طبقه“ کمک می کند. در جامعه ی سرمايه داری، هويت جنسی تبديل به حامل کار ويژه ای شده است؛ پس جنسيت را نبايد يک واقعيت فرهنگی ناب ديد. بلکه، بايد به آن به مثابه خصوصيات روابط طبقاتی نگريست.» (ص 14)
محرک ديگر کتاب، به قول نويسنده، آغاز دور جديدی از گسترش جهانی ی روابط سرمايه داری و بازگشت جهانی ی پديده هائی است که عموما مختص دوران پيدايش سرمايه داری اند. از جمله، مصادره ی زمين های ميليون ها توليد کننده ی کشاورزی و رشد بی سابقه ی بينوائی و سرکوب کارگران. (ص 11)
فدريچی واقعا در يافتن و ارائه ی ارتباطات تنگاتنگ پدرسالاری، سرمايه داری و امپرياليسم پی گير است و در جای جای اين کتاب در هم تنيدگی تاريخ شکل گيری اين روابط
اجتماعی پوسيده را نشان می دهد.
Caliban und die Hexe[i]
Interview und Übersetzung mit der Autorin Silvia Federici
Das Gespräch führte Ralf Ruckus
http://www.grundrisse.net/grundrisse46/caliban_und_die_hexe.htm